تاریخ انتشار : چهارشنبه 5 تیر 1398 - 21:22
کد خبر : 40383

از بى هدفى تا گُم هدفى/مختارجباری

از بى هدفى تا گُم هدفى/مختارجباری

از بى هدفى تا گُم هدفى (۱) فکر کنم همه آنان که این یادداشت را مى خوانند با همه اشتراک نظر یا تفاوت نظرهایى که با بنده دارند، احتمالا در یک موضوع هم فکر باشیم و آن اینکه استان گیلان در نسبت با استان هاى همطراز خودش در پیش از انقلاب به لحاظ شاخص هاى

از بى هدفى تا گُم هدفى (۱)
فکر کنم همه آنان که این یادداشت را مى خوانند با همه اشتراک نظر یا تفاوت نظرهایى که با بنده دارند، احتمالا در یک موضوع هم فکر باشیم و آن اینکه استان گیلان در نسبت با استان هاى همطراز خودش در پیش از انقلاب به لحاظ شاخص هاى توسعه یافتگى دچار پس رفتگى شده است . براى فهم این موضوع هیچ نیاز به چشم مسلح ( مطالعه مقایسه اى شاخص هاى توسعه یافتگى استان ها) نیست ، کافیست یک سفر به استان هاى همطراز گیلان در دهه ۵۰ بکنیم و به سادگى با چشم غیر مسلح شاهد این پس رفتگى خواهیم بود . این پس رفتگى هم در حوزه هاى زیر ساختى استان است ، هم کالبدى و هم مدل توسعه اى . سوال ساده بعنوان یک شهروند این استان این است : چرا؟ و به کدامین گناه !؟
پاسخ به این سوال لایه ها و سطوح مختلف دارد که طبیعتاً در نوشتارى این چنین امکان پرداختن به همه آنها وجود ندارد. آنچه در این نوشتار ارایه مى گردد صرفاً بازشناسى موضوع و واکاوى آن در سطح مدیریت عالى استان است و آن هم از منظر تحلیل منطق انتصاب مدیران. تجربه انتصاب مدیران استان از استاندار تا سطوح دیگر بیانگر آن است که انتصاب استانداران و سطوح مدیریتى بیش از آنکه مبتنى بر دلیل باشد ، متکى به علت بوده است . لازم است توضیح مختصرى در مورد منطق دلیل محور و منطق علت محور ارائه دهم. در منطق دلیل محور براى انتصاب یک مدیر، شاخص هایى چون شایستگى ، توانمندى هاى تعاملى ، ضروریات درک حوزه هاى توسعه اى استان، توانایى حل مساله، دارا بودن فهم استراتژیکى و توانمندى در سیاست گذارى و …لحاظ مى شود.
در منطق علت محورى براى انتصاب یکى استاندار یا مدیر عالى استان به مناسبات فرد با قطب هاى قدرت ، مهارت هاى فرد در لابى گرى هاى منفعت محور یا گروه محور ،توانایى اقناع سازى فرد در عمل به وعده هاى خود براى تصمیم گیران انتصاب و …توجه مى شود. البته این دوگانه ،دلیل محورى و علت محورى دو گانه صفر و صدى نیستند و در بسیارى از انتصابات ممکن است به نحوى هم پوشانى هم داشته باشند. متاسفانه آنچه در گیلان اتفاق افتاد، غالبیت علت محورى در آمد و شد استانداران و مدیران بوده است و هیچ گواه و شاهد محکمى بر این ادعا بهتر از همین وضعیت عقب ماندن استان از تبریز و اصفهان و حتى قزوین و اردبیل نیست !

(۲)
اکنون که جناب سالارى استاندار گیلان عازم تهران هستند، لازم است پس از مقدمه اى که در باب منطق آمد و شد مدیران گفته شد با رویکردى نقادانه ، نگاهى به دوره مدیریتى ایشان داشته باشیم .
چند ماه پیش در جلسه اى که بطور خصوصى در خدمت ایشان بودم به تفصیل از وضع موجود استان و رویکردهاى استراتژیک براى برون رفت از وضع موجود گفتم و ایشان هم خیلى مشتاقانه گوش دادند و حتى قرار شد جلسات مستمر داشته باشیم اما ظاهراً وقت ایشان اجازه جلسات بعدى را نداد.
این نقد مبتنى بر این مدل مى باشد:
مساله شناسى⬅️روندشناسى⬅️علت شناسى⬅️پیامدشناسى⬅️راهبردشناسى
در این مدل همانگونه که در طرح شماتیک دیده مى شود از مساله شروع مى شود و به راهبرد ختم مى شود. مبناى این تحلیل مجموعه رفتار هاى کلامى، رفتارهاى تعاملى ، استراتژى ها و سیاست گذارى هاى مدیریتى در حوزه توسعه اى یا حل مسائل استان است.
مساله شناسى :
در حالى که انتظار میرفت در دوره ماقبل ورود کشور به شرایط سخت اقتصادى و تحریمى ، مدیریت عالى استان با بهره گیرى از منابع استانى و همچنین ظرفیت حضور دکتر نوبخت در جایگاه اول برنامه ریزى و تخصیص منابع کشور ، بتواند قدم هایى بنیادین براى تحول استان فراهم آورد ، متاسفانه این انتظار محقق نشد.
روند شناسى:
آقاى دکتر سالارى به دلایلى که در بخش علت شناسى به آنها اشاره خواهد شد به دلیل عدم بهره بردارى از هوش استراتژیستى، از زمانى که در استان مستقر شدند به مدل مدیریتى روى آوردند که تقریباً شبه احمدى نژادى بود. به این دلیل شبه احمدى نژادى گفته مى شود که رگِ هایى از حامى پرورى ، تقابل سازى را در پیش گرفت و در عین حال با طرح موضوعاتى که قابلیت پروپاگاندایى داشت از موضوعات بنیادین استان دورى جست.
ایشان از همان ابتدا با بهره گیرى از موضوع جذاب جوان گرایى با تخصیص چند پست به چند جوان به نوعى سعى کرد طیف جوانان اصلاح طلب را که دسترسى هاى رسانه اى بیشترى دارند را حامى خود قرار دهند و عملا به نوعى در میان جوانان اصلاح طلب و نیروهاى قدیمى جریان اصلاح طلب انشقاق ایجاد کردند.
طرح موضوع بوم گردى با تبلیغات وسیع و تاکیدات فراوان ایشان در اغلب جلسات براى این طرح که حتى مشاور ویژه اى براى آن خارج از استان آوردند یکى از روندهاى شبه احمدى نژادى بود . این طرح بعد از مدتى به محاق رفت.

(۳)علت شناسى :واقعیت این است که در دسته بندى انواع هوش میتوان به این گونه ها اشاره کرد:۱- هوش مدیریتى۲- هوش جامعه اى۳- هوش سیاسى ۴-هوش استراتژیستى ۵-هوش سیاست گذارى ۶-هوش برنامه ریزى
آقاى دکتر سالارى در

هوش سیاسى و جامعه اى و مدیریتى خوب بوده است اما متاسفانه ضعف جدى در بهره بردارى از هوش استراتژیستى و سیاست گذارى و برنامه ریزى داشتند.
به دلیل ضعف در این سطوح هوشى ، ایشان عملا نتوانستند مدل توسعه اى بنیادین براى استان طراحى کنند و راهبرى کنند.
پیامد شناسى:
طرح پر سر و صداى بوم گردى و به محاق رفتن این طرح،
ایجاد ۴۸ کمیته با حضور مدیران استان و عدم کارآمدى این کمیته ها،
رادیکالیزه شدن مناسبات ایشان با بعضى از جریانات سیاسى ، از دست رفتن فرصت براى حل بعضى از مسایل بنیادین توسعه اى استان.
اکنون استان منتظر آمدن استاندار جدید است . کاش براى یکبار هم شده آقایان و حضرات تصمیم گیر با منطق دلیل محورى ،استاندارى براى گیلان انتخاب کنند. در دو سال باقى مانده دولت و در وضعیت پیچیده اقتصادى کنونى ، استاندارى انتخاب شود که درک واقع بینانه از وضعیت استان و زیرساخت هاى استان داشته باشد و هستند کسانى که در توصیف وضعیت استان فقط نخوانده اند و فقط نشنیده اند بلکه عملا سال ها خود درگیر بوده اند . همگان میدانند که دولت امکانات مالى سال گذشته را ندارد که بتواند راهبر توسعه باشد پس آقایان واقع بین باشند و سکان استان را بدست کسى بدهند که نه چون نجفى منفعل و بى هدف باشد و نه چون سالارى فعال گونه و گُم هدف!

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.